*سلام *
ببخشید که یکم دیر آپ کردم -برای مرحله ی استانی رفتیم مشهد )
بفرمایید ادامه
خب فیلم پینوکیو رو دیدم ،خیلی قشنگ بود .به نظرم موضوعش خاص -مخصوص برای من که خبرنگاری رو خیلی دوست دارم- تغییر دکوراسیونم تموم شد اتاقم خیلی قشنگ تر از قبل شد -تو پستای بعدی عکساشو میذارم-.
برای مسابقات دوروز رفتیم مشهد.(دانشگاه فرهنگیان شهید بهشتی).از در دانشگاه که وارد شدیم همه کتاب دستشون بود (چه بچه های گلی بودن)فکر کنم دانشگاهش پسرانه بود ،چون همشون پسر بودن ؛خوابگاهشونم همونجا بود .حدودای ساعت 6 رسیدیم ،بچه هایی که برای قسمت نمایشگاه بودن رفتن ماهم رفتیم خوابگاه ،چون مسابقه ی ما فرداش بود.
بیشتر بچه ها خوابگاهشون بیرون از دانشگاه بود ،فقط 6 نفر بودیم که موندیم داخل دانشگاه.خیلی سرسبز و قشنگ بود ،آدم دوست داشت بره همه جاشو بگرده -فقط نمیدونم چرا مارو بردن دانشگاه پسرانه ، زیاد راحت نبودیم آخه-
دانشگاهش تقریبا خیلی بزرگ بود ، منم با اجازتون یکمی فضول تشریف دارم 
، سه تا از دخترا رو مجبور کردم که پاشید بریم یه کم بگردیم .هوا کالا تاریک شده بود ،نورشونم خیلی کم بود ؛ همینوطوری داشتیم واسه خودمون میگشتیم ،که یه آقایی گفت ،بچه زود برید سلف ،بعد به یه سمتی اشاره کرد .
چشمتون روز بد نبینه ،ماهم فکر کردیم باید اونطرفی بریم.هواهم تاریک تاریک بود هیچی دیده نمیشد -منو دوستامم همچنان به راهمون ادامه میدادیم که دیدم تعداد پسرا داره زیاد میشه ،همچنین وضع لباس ها داغون تر (باز خدارو شکر هوا تاریک بود)
داشتیم میرفتیم که مامانم زنگ زد ،منم همینطوری مشغول حرف زدن با مامانم هی میرفتم .وقتی مامانم قطع کرد چشمم افتاد به تابلوی کنار نیمکت ،حالا بگید چی نوشته بود روش .
بعله -خوابگاه پسران -
*(بقیش قسمت بعد)*
